آخر و عاقبت ترس از آمپول

ساخت وبلاگ
سلام ... 

خیلی وقت هست تصمیم گرفتم خاطره قشنگ لحظه های بودن در کنار پسر نازنینم رو ثبت کنم ولی فرصتی دست نمی داد. مشغله های روزمره، سختی و مشقات کار در اداره و شاید هم حواس پرتی خودم از جمله مهمترین دلایلی بود که تا امروز این امر مهم محقق نشد. 

اما امروز قطع بودن سامانه های مرتبط به کارم در اداره باعث شد این دفتر یادداشت الکترونیکی رو ایجاد کنم و از خاطرات خوب این پانزده ماه و اندی که گذشت و روزهای خوبی که پیش رو دارم بنویسم.

آخر و عاقبت ترس از آمپول...
ما را در سایت آخر و عاقبت ترس از آمپول دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : man0dani بازدید : 189 تاريخ : چهارشنبه 7 تير 1396 ساعت: 12:33

تاریخ دقیق یادم نیست ولی روزهای آخر ماه رجب سال 88 بود که با آقای پدر برای اولین بار صحبت میکردم. مراسم خواستگاری از من بود و من دستپاچه و هول ... همین روز بود که برای اولین بار اسمت رو شنیدم. آقای پدر هنوز نه به دار بود و نه به بار ، گفت دوست دارم اگر روزی صاحب پسر شدم اسمش رو بذارم " دانیال " و من آخر و عاقبت ترس از آمپول...
ما را در سایت آخر و عاقبت ترس از آمپول دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : man0dani بازدید : 194 تاريخ : چهارشنبه 7 تير 1396 ساعت: 12:33

نه ماه ... 270 روز شاید مثبت و منفی 3 یا 4 روز نه ماهی که در شبانه روزش با گل پسر تک و تنها هستی ... مثل جوانه ای که تو تاریکی در بطن سنگ روییده. نمیشه توصیف کرد. هفدهم ماه رمضان سال 94 بود که متوجه شدم خدا من رو لایق مادر شدن دونسته. دو سه ماه اول فقط وقتی صدای نازنین قلب پسر رو در دستگاه سونو می ش آخر و عاقبت ترس از آمپول...
ما را در سایت آخر و عاقبت ترس از آمپول دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : man0dani بازدید : 264 تاريخ : چهارشنبه 7 تير 1396 ساعت: 12:33